شعر = در مسیر یک خیال
سید محمد مهدی حسینی وفامهر
دست من کوتاه و دنیا چون نخیل
کوه گاهی
مثل دنیا میشود
من یک کف دریای شور
آن کویر را بنگر چقدر گرم است و دور
من بساط زندگی
در این کویر انداختم
آن سیاهی
در میان تنگنای دوری آن شورهزار
آنکه گاهی یک تکانی میخورد
باد درگیر لباساش میشود
با صدای خشخش تندی
آن لباس روزگاران من است
بر تن سالخورد من
آن سیاهی نیز منام
در مسیر یک خیال
در یک زمان
در گذر بودم که پرتاب اعماق این دوریها شدم
از سفر ماندم
مرا از یاد گویی برد
در اینجا ماندهام
دور افتادهام
باد صبح،
باران نرم ابر رهگذر
کی گذر دارد از این دیوار خشم روزگار
تا مرا یابد
بشوید رخت دیرین مرا
دست بر دستارم اندازد بگیرد از منش
تا بشویم رنج ایام کهن
دور سازم از سرم
هر چه دارم از سفر
این زمین گرد زادگاهم شده
ره به بیرونم نمیدارد روم