غزل = مینگارد یک نفر در امتداد رفتنات
سید محمد مهدی حسینی وفامهر
می تراود از سکوتت موجهای بیقرار
می دود در چشمهایت اسبهای بیسوار
مینگارد یک نفر در امتداد رفتنات
طرحی از دل بستگی در کوچههای انتظار
هر نسیم کز سوی گیسوی تو میگیرد وزش
می شکافد لحظهها را در عبور روزگار
چشمهایت چلچراغ روشن شبهای تار
می چکد در حرف هایت نبض آرام بهار
می روی اما من اینجا سوگوارم تا ابد
اشکهای من بدون تو ندارد اعتبار
در کویر قلب من با رفتنات صد آرزو
گم شدند از کاروان طایفه ایل و تبار
نیم نظر دزدیده دل کرد بعد از آن
چشمهایش بسته از دیدن هر گلعذار
قدری اندر دیدنم بشتاب و پیغامی رسان
تا نگویند او شبی کوچید و رفت از این دیار
کنج هر چادر خزیدن در پناه سایهای
در درون قلب من نی چادر و نی بوتهزار